دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 58690
تعداد نوشته ها : 33
تعداد نظرات : 5
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

1- قرآن به دليل كلّي گويي و براي پرهيز از تحريف شدن آن به دست دشمنان امام علي عليه السَّلام، از آوردن صريح نام او خودداري كرده است، ولي براساس نظر بيش تر علماي شيعه و سني، نزديك به صد آيه در شأن و مقام و منزلت امام علي عليه السَّلام نازل شده است.

قرآن به عنوان پيام هدايت الهي براي انسان ها، همه ي زير ساخت هاي زندگي مادّي و معنوي آدمي را دربرمي گيرد. اين كتاب جامع به همه ي قلمروهاي زندگي مادّي و معنوي، فردي، اجتماعي، اخلاقي، دنيوي و اخروي توجّه كرده است. به طور طبيعي، همه ي اين مطالب را نمي توان در يك كتاب و به صورت تفصيلي بيان كرد، بلكه ناگزير مي بايست اصول كلّي و محوري و راه گشا به عنوان متن تغيرناپذير آورده شود. تفصيل شاخه هاي فرعي آن نيز بر عهده ي پيامبران و جانشينان راستين او و عقل و درايت مردم هدايت شده، واگذار مي گردد.{ علوم قرآن، سعيدي روشن، ص 622. }

پس چون بناي قرآن بر بيان كليات است، در همه ي مسايل حتّي درباره ي خود قرآن و خداوند نيز به جزئيات آن نمي پردازد. هم چنين درباره ي نبوت و رسالت، به طور سربسته و بدون وارد شدن به جزئيات آن، به مطالبي اشاره مي كند. حتي از ميان انبوه مسايل اخلاقي و اجتماعي، تنها به امور مهمّ آن پرداخته است. در مسأله ي امامت نيز كه قرآن، اهميت ويژه اي براي آن قايل بوده و آن را آخرين مرحله ي سير تكاملي انسان شمرده است، به صورت كلّي، سخن مي گويد.


چرا نام امام علی علیه السَّلام در قرآن نیامده است؟

1- قرآن به دلیل کلّی گویی و برای پرهیز از تحریف شدن آن به دست دشمنان امام علی علیه السَّلام، از آوردن صریح نام او خودداری کرده است، ولی براساس نظر بیش تر علمای شیعه و سنی، نزدیک به صد آیه در شأن و مقام و منزلت امام علی علیه السَّلام نازل شده است.

قرآن به عنوان پیام هدایت الهی برای انسان ها، همه ی زیر ساخت های زندگی مادّی و معنوی آدمی را دربرمی گیرد. این کتاب جامع به همه ی قلمروهای زندگی مادّی و معنوی، فردی، اجتماعی، اخلاقی، دنیوی و اخروی توجّه کرده است. به طور طبیعی، همه ی این مطالب را نمی توان در یک کتاب و به صورت تفصیلی بیان کرد، بلکه ناگزیر می بایست اصول کلّی و محوری و راه گشا به عنوان متن تغیرناپذیر آورده شود. تفصیل شاخه های فرعی آن نیز بر عهده ی پیامبران و جانشینان راستین او و عقل و درایت مردم هدایت شده، واگذار می گردد.{ علوم قرآن، سعیدی روشن، ص 622. }

پس چون بنای قرآن بر بیان کلیات است، در همه ی مسایل حتّی درباره ی خود قرآن و خداوند نیز به جزئیات آن نمی پردازد. هم چنین درباره ی نبوت و رسالت، به طور سربسته و بدون وارد شدن به جزئیات آن، به مطالبی اشاره می کند. حتی از میان انبوه مسایل اخلاقی و اجتماعی، تنها به امور مهمّ آن پرداخته است. در مسأله ی امامت نیز که قرآن، اهمیت ویژه ای برای آن قایل بوده و آن را آخرین مرحله ی سیر تکاملی انسان شمرده است، به صورت کلّی، سخن می گوید.

2- یکی از بزرگ ترین عیب هایی که بر کتاب های مقدس «تورات» و «انجیل» وارد شده و آن هإ؛ف ف ک ه را از حجیت و اعتبار انداخته، تحریف شدن این کتاب هاست. از آن جا که امام علی علیه السَّلام در طول تاریخ، دشمنان بسیاری داشت، به یقین، اگر نام او در قرآن می آمد، دشمنان ولایت و امامت به تحریف قرآن، دست می یازیدند. در این صورت، قرآن نیز مانند کتاب های دیگر از حجیت و اعتبار می افتاد. گفتنی است این احتمال از آن جا قوّت می گیرد که در تاریخ اسلام، رویدادهای فراوانی در حضور عموم رخ داده، ولی بعدها درباره ی آن اختلاف پدید آمده است. برای نمونه، جریان غدیر خم در حضور چندین هزارنفر به وقوع پیوست، ولی بعدها همین مردم بر آن خدشه وارد کردند. همین افراد بودند که سخنان صریح پیامبرصلَّی الل.ه علیه وآله وسلَّم را درباره ی ولایت امام علی علیه السَّلام تأویل و توجیه کردند و فدک را از دست فرزندان پیامبر درآوردند. چنین افرادی برای رسیدن به هدف خود و حذف نام امام علی علیه السَّلام حاضر می شدند به هرکاری حتّی تحریف قرآن دست زنند. البته خداوند وعده فرموده است که قرآن را حفظ کند: «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون». یکی از راه های حفظ قرآن نیز نیاوردن برخی جزئیات حساسیت برانگیز است.

3- با این که نام امام علی علیه السَّلام به صراحت در قرآن نیامده، ولی به اعتراف همه ی علمای شیعه و سنی، بیش از صد آیه در شأن و فضایل امام علی علیه السَّلام نازل شده است که بیش تر آن ها از محکّمات هستند. در پایان، یادآوری می گردد که بر اساس حدیث معروف ثقلین، قرآن و اهل بیت علیهم السَّلام همیشه همراه یکدیگر بوده و جدایی ناپذیرند.{ صحیح مسلم، ج 4، ص 3781. } جویندگان حقایق قرآن باید به دامان علی و اولاد او دست بزنند. بنابراین، هرچند نام امام علی علیه السَّلام در قرآن نیامده، ولی او عضو برجسته و جدایی ناپذیر و عدل قرآن یعنی اهل بیت علیهم السَّلام و عترت پیامبرصلَّی الل.ه علیه وآله وسلَّم است.

چرا مردم با وجود آگاهی از فضایل امام علی علیه السَّلام، به سراغ خلافت او نرفتند؟

مختار اصلانی

چند عامل مهم زمینه ساز این امر گردید که اینک آن ها را بر می شماریم:

1- بازگشت مردم به اندیشه ی زمان جاهلی: چون عقیده ی اسلامی در دل های مردم رسوخ نکرده بود، قوم خواهی و قبیله گرایی هنوز در اندیشه ی آنان جای داشت. از این رو، منافع و مصالح اسلام را فدای منافع و خواسته های قبیله ای خود کردند. امام علی علیه السَّلام از نظر خویشاوندی با پیامبرصلَّی الل.ه علیه وآله وسلَّم پیوندی نزدیک داشت. از نظر دانش، عدالت و آگاهی از سیاست نیز سرآمد همه ی یاران پیامبرصلَّی الل.ه علیه وآله بود. با وجود همه ی این شایستگی ها، مردم به سراغ او نرفتند؛ زیرا آنان از سران قوم خود پیروی می کردند. در این جریان، سران قبایل، کسی جز علی علیه السَّلام را برگزیدند و مردم نیز آن را پذیرفتند.{ فروغ ولایت، ص 351. }

2- حسادت، کینه توزی و انتقام جویی: این رفتارها نیز به اندیشه ی جاهلی مردم باز می گردد؛ چون عرب جاهلی به انتقام جویی و کینه توزی مشهور بود و هیچ گاه از اندیشه ی انتقام بیرون نمی آمد. به همین دلیل، مردم در مورد خلافت، از پیرامون امام علی علیه السَّلام پراکنده شدند. گروهی از آنان، دشمنان و رقیبان علی علیه السَّلام به شمار می آمدند. گروهی دیگر که ایمان پایداری نداشتند، دیدند بزرگان اصحاب در خلافت بر امام علی علیه السَّلام پیشی گرفته اند. از این رو، گمان کردند که این کار براساس دستور ویژه ای از سوی پیامبرصلَّی الل.ه علیه وآله وسلَّم است و آن را پذیرفتند. گروهی دیگر که همیشه و در همه جا اکثریت را تشکیل می دهند، کسانی هستند که رأی ثابتی از خود ندارند. اینان پیرو و مقلّد هستند؛ نه پرسش دارند و نه اندیشه ای. این گروه همیشه پیرو قدرت حاکم هستند، به گونه ای که حتی اگر حکومت، نماز واجب را از برنامه ی اسلام حذف کند، آنان نیز نمازشان را ترک می کنند. بدین ترتیب، سفارش های پیامبرصلَّی الل.ه علیه وآله درباره ی خلافت امام علی علیه السَّلام پایمال گردید و از نظرها پنهان ماند.{ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 21، ص 68. }

به قول ابو جعفر نقیب، بعضی به دلیل حسادت و برخی دیگر به دلیل جوانی امام علی علیه السَّلام دوست نداشتند او بر آن ها چیره شود. بعضی دیگر نیز از بیم پای بندی شدید و سخت گیری او در امور دینی و برخی به دلیل دشمنی با او، از این کار سرباز زدند. همه ی این ها دست به دست هم داد تا خلافت به امام علی علیه السَّلام نرسد.{ همان، ص 78. } با این کار ثابت شد که اسلام و ایمان جز سرپوشی بر چهره ی جاهلیت ایشان نبوده است.

3- رقابت گروه های حاکم بر مدینه: در دوران جاهلیت، چندین گروه بر سر قدرت و حاکمیت در مدینه، جنگ و خون ریزی داشتند که با ظهور اسلام فروکش کرده بود، ولی با درگذشت پیامبر، این آتش دوباره سر برکشید. یکی از این گروه ها، انصار بود که پیامبرصلَّی الل.ه علیه وآله وسلَّم را پناه داده و در این راه از جان و مال خود ایثار کرده بودند. احادیث فراوانی از پیامبرصلَّی الل.ه علیه وآله درباره ی فضل آن ها وجود داشت و آنان به همین دلیل، در امر خلافت، حقی انکارناپذیر برای خود قایل بودند. انصار با این اندیشه، به سقیفه قدم گذاردند، ولی در پی اختلاف های جاهلی و دیرینه ی درونی، نتوانستند به این مهم دست یابند.{ السقیفه، مظفر، ص 88. }

گروه دوّم، مهاجران بودند که به دلیل نزدیکی و خویشاوندی با پیامبرصلَّی الل.ه علیه وآله وسلَّم خود را سزاوارترین مردم به خلافت می دانستند. آنان نیز مانند گروه انصار، درگیر اختلاف های درونی و قومی بودند که بیش ترین کشمکش بین بنی هاشم و دیگر تیره های قریش بود.

سرانجام، قریش به دلایل زیر توانست امر خلافت را به سود خود پایان دهد که عبارت اند از:

1- جایگاه ممتازش پیش از اسلام در سرزمین مکه؛

2- نزدیکی و خویشاوندی با پیامبرصلَّی الل.ه علیه وآله وسلَّم در زمان اسلام؛

3- استناد به روایت «الائمة من القریش»؛

4- سرگرم بودن بنی هاشم به ویژه امام علی علیه السَّلام به امر کفن و دفن پیامبرصلَّی الل.ه علیه وآله وسلَّم؛

5- شتاب قدرت طلبان برای قبضه کردن حکومت؛

6- قرار دادن مردم در برابر کار انجام شده؛

7- وارد آوردن فشار، زور و تهدید.

آیا این گفته درست است که ابوبکر اعتراف کرد: «من از حضرت علی علیه السَّلام بهتر نیستم» و می خواست خلافت را به حضرت علی علیه السَّلام برگرداند؟

مختار اصلانی

بیش تر علمای اهل سنّت و شیعه نقل کرده اند که ابوبکر پس از بیعت مردم با او، در خطبه ای گفت:

اقیلونی فلست بخیرکم.

مرا رها کنید؛ زیرا من بهترین شما نیستم.

ابن ابی الحدید درباره ی این سخن ابوبکر می گوید:

این جمله نزد بسیاری از اصحاب ما (معتزله) درست است و واقعیت دارد؛ چون بهترین امّت، علی ابن ابی طالب علیه السَّلام بود.

با این حال، برخی علمای اهل سنّت در مقام توجیه کلام او بر آمده و گفته اند: این سخن ابوبکر بر برتری کسی دیگر، دلالت ندارد و او به منظور دیگری، این سخن را گفته است.{ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 71، ص 851؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 732. }

واقعیت این است که جز این جمله ی صریح، سخنان دیگری نیز از ابوبکر در دست است که نشان می دهد او خود را در امر خلافت کاملاً ذی حق نمی دانست و گونه ای دو دلی داشت. او در اواخر عمرش می گوید:

سه چیز را می خواستم از پیامبر بپرسم. یکی این که، ای کاش می پرسیدم امر خلافت پس از او از آن کیست تا خلاف و نزاع در میان مسلمانان نمی افتاد.{ الامامة و السیاسة، ص 81؛ بحارالانوار، ج 03 ص 221؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 353. }

مؤید این کلام، فرمایش امام علی علیه السَّلام در نهج البلاغه است که می فرماید:

فیا عجباً!! بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد وفاته....{ نهج البلاغه، خطبه ی 3. }

شگفتا! با این که آن شخص (ابوبکر) در دوران زندگی اش، انحلال خلافت و سلب آن را از خویشتن می خواست، اکنون آن را به شخص دیگری (عمر) واگذار کرد.

علمای شیعه در این زمینه، حدیثی را از امام جعفر صادق علیه السَّلام نقل کرده اند به این مضمون: «که ابوبکر می خواست خلافت را به امام علی علیه السَّلام برگرداند. از این رو، در خلوت با امام علی علیه السَّلام دیدار کرد و گفت: یا اباالحسن! به خدا سوگند! مرا در کار خلافت، رغبتی نیست، و من خود را شایسته ی این کار نمی دانستم. امام علی علیه السَّلام گفت: اگر تو را در امر خلافت، رغبتی نیست، چرا این امر را پذیرفتی؟ تا این که امام علی علیه السَّلام فرمود: اکنون بگو که مستحق این امر کیست؟ ابوبکر ویژگی هایی را برای مستحق امر خلافت برشمرد. امام علی علیه السَّلام فرمود: ای ابوبکر! تو را به خدا سوگند! این ویژگی ها را در خود می دانی یا در من؟ گفت در تو یا اباالحسن. سپس ابوبکر برای واگذاری خلافت به امام علی علیه السَّلام از او مهلت خواست، ولی عمر از جریان این دیدار آگاه شد و ابوبکر را از این کار بازداشت».{ ناسخ التواریخ، محمد تقی سپهر، تاریخ خلفاء، ج 1، ص 021؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 632، با کمی تفاوت. }

خلاصه ابوبکر برای کاری که پذیرفته بود، بارها افسوس می خورد و می گفت: «ای کاش! این کار را انجام نمی دادم».{ تاریخ طبری، ج 2، ص 732؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 71. }

منبع:پایگاه حوزه

دسته ها : قرآن وغدير
جمعه 1392/11/18
X