درباره شخصيت على بن ابي طالب، از حقيقت ناشناخته او صحبت كنيم، يا با شناخت محجوب و مهجور خود؟ اصلًا على- عليه السلام- يك بشر ملكى و دنيايى است كه ملكيان از او سخن گويند يا يك موجود ملكوتى است كه ملكوتيان او را اندازهگيرى كنند؟ اهل عرفان درباره او جز با سطح عرفانى خود و فلاسفه و الهيون جز با علوم محدوده خود با چه ابزارى مىخواهند به معرفى او بنشينند؟تا چه حد او را شناختهاند تا ما مهجوران را آگاه كنند؟
ضرت امير عليه السلام در مورد كلام الله مجيد مي فرمايد:
«فتجلي لهم سبحانه في كتابه من غير أن يكونوا رأوه بما أراهم من قدرته ...» (1)
يعنيخداوند در لابلاي آيات قرآن و سطور آن خود را به بندگان نشان داده است چراكه هر كس را از سخن او مي توان شناخت «از كوزه برون همان تراود كه در اوست».
و نيز ايشان فرموده: «المرء مخبوء تحت لسانه»(2) «تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد.»
و باز همان حضرت فرموده است كه «رسولك ترجمان عقلك و كتابك أبلغ ما ينطق عنك»(3) يعني فرستاده تو نشان دهنده ميزان رأي و انديشه و عقل توست و نوشته تو نيز رسا ترين گوينده اي است كه از جانب تو سخن خواهد گفت.
بهنظر نگارنده اين سطور، بالاترين مصداق اين كلمات حضرت، خود ايشانند و همانطور كه به فرموده آن حضرت، خداوند در قرآن متجلي است، روح بلند خود آن حضرت نيز در لابلاي كلمات اعجاز آميز نهج البلاغه براي ما تجلي مي كند. اگركسي با نهج البلاغه مأنوس باشد اين مدعا را به راحتي تصديق مي نمايد.
آنوقت كه در زمينه زهد و بي رغبتي به دنيا سخن مي گويد گويي شخصي است كه ابدا از لذات دنيا خبر ندارد و هيچ كس اگر امام علي عليه السلام را نشناسد باورش نمي شود كه او حاكم سرزمين وسيع اسلامي بوده است و وقتي در مورد مرگ وعالم برزخ سخن مي گويد گويي از آن عالم برگشته يا آن را عيانا مشاهده مي نمايد. چنانچه خود در مورد متقين فرمود: «فهم و الجنة كمن قد رءآها ... .» (4)
بخش زيادي از منابع تاريخ صدر اسلام به بيان روايات و حكايات مربوط به فضائل اميرالمومنين عليه السلام اختصاص دارد. كاركرد اصلي اينگونه روايات زياد كردن توجه مخاطبين به جايگاه آن حضرت و ايجاد زمينه براي پذيرش فرمايشات و موضعگيري هاي ايشان است. علاوه بر آن مطالعه فضائل و مناقب امامسبب مي شود تا محبت قلبي مومنان نسبت به ايشان راسختر گردد، محبتي كه بر اساس روايات ارزش بسيار زيادي در درگاه الهي دارد. از همين رو مي بينيم كه بسياري از علماي ما – همچون علامه حلي (متوفي726 ه)- و حتي عده اي از دانشمندان بزرگ اهل سنت - همچون حاكم نيشابوري (متوفي405 ه) و اخطب خوارزمي(متوفي568 ه) - به جمع آوري فضائل و مناقب ايشان اقدام كرده اند.
به تبعيت از روايات مذكور، شعراي يرجسته ما هم اشعار زيبايي در فضيلت امام سروده اند كه پيوسته مورد توجه علاقه مندان بوده است.
جالباست كه با وجود فشارهاي دشمنان امام در مورد كتمان فضائل حضرت و از بين بردن شيعيان و ارادتمندان و همچنين ترس حاكم بر بسياري از پيروان ايشان در نقل اينگونه مطالب، باز هم حجم بسيار زيادي از ميراث تاريخي ما را مباحث فضائل تشكيل مي دهد.
همچنين دشمنان تلاش مي كردند با جعل مناقب و فضايل موهوم براي ديگران از تاثيرگذاري روايات معتبري كه براي امام است جلوگيري نمايند. از همين روست كه مي بينيم در بسياري از كتب روايي اهل سنت در كنار بابي كه براي نقل فضايل حضرت نوشته شده است، ابوابي هم براي ذكر فضائل ديگران وجود دارد و حتي چه بسا فضايل برخي از خلفا پررنگتر از امام نگاشته شده است. البته ما معتقد نيستيم كه ديگر صحابه فضائلي نداشتند يا اينكه نبايد فضائل آنها را در كتب نقل كرد. لكن معتقديم كه اگر پژوهشي منصفانه صورت گيرد مشخص مي شود كه فضائل امام در قياس با آنان همچون فضيلت نور خورشيد بر نور ستارگان است .
غدير از اساسىترين برنامه هاى پيامبر خدا(ص) براى دوام و عزت و شكوه اسلام و قرآن بود. او در بازگشت از حجةالوداع آخرين رسالت خويش را انجام داد. زيرا خدايش فرموده بود:
" يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس ان الله لا يهدى القوم الكافرين."(مائده/67)
اى پيامبر، آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرساندهاى؛ خداوند تو را از گزند مردم نگه مىدارد. خداوند گروه كافران را هدايت نمىكند. (1)
در پى اجراى اوامر پروردگار و معرفى وصى و جانشين خود على بنابىطالب(ع) آيه اكمال دين: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا؛ امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم» نازل (2)و روزغدير جشن ولايت و وصايت شد.
اهل بيت پيامبر و امامان بر حق شيعه، كه نگاهبان اسلام حقيقى بودند و سعى داشتند آن را از خطرات دور سازند، از هر فرصتى بهره بردند تاغدير را زنده بدارند و آن خاطره گرامى و به ياد ماندنى را مطرح كنند؛ زيرا در تابش آفتابغديراهداف والاى پيامبر جامه عمل پوشيد و براى فتنهانگيزى كج انديشان فرصت باقى نماند.
نگاهى گذرا به سيره فاطمه و اميرمؤمنان عليهماالسلام و ديگر امامان راستين شيعه ما را با اهميت واقعه غدير و نقش عظيم و سرنوشتساز آن هدايت و نيكبختى بشر آشنا مىسازد.
راويان، نويسندگان و مفسران اهل سنت و شيعه به واقعه غدير و آيات نازل شده درآن توجه بسيار داشتهاند. برخى از علماى شيعه مانند علامه طبرسى روايات(3) نزول آيه تبليغ(4)در سرزمينغدير را مشهور دانستهاند. از اهل سنت ابوالقاسم عبيدالله بنعبدالله حسكانى، از دانشمندان اهل سنت، نيز همين را مطرح مىكند. او احاديثغدير را در دوازده جزوه دسته بندى كرده، آن را «دعاء الهداة الى اداء حق الموالاة» ناميده است. (5)
ابوالعباس احمد بنمحمد بنسعيد مشهور به ابنعقده - مورد اعتماد مذاهب چهارگانه اهل سنت - دراين باره كتابى به نام «حديث الولاية»(6)تدوين كرده است.
علامه امينى نيز كتاب گرانسنگ «الغدير» را، در يازده مجلد، به رشته نگارش درآورد. آنچه در مجموعه اين آثار جلب توجه مىكند موضعگيرى آشكار ائمه اهل بيت عليهم السلام درباره اين واقعه مهم است، موضعگيريهايى كه ازاهميتغدير و نقش آن در سعادت بشر پرده برمىدارد. دراين مقاله به بررسى بخشى از اين موضعگيريها مىپردازيم:
احاديث دوازده جانشين
مولاي متقيان علي عليه السّلام الگوي تمام نماي سيره رفتاري پيامبرعظيم الشأن اسلام صلي الله عليه وآله است. امـام عـلى عـليـه السـّلام تـلاش مـى كـرد تـا چـونـان رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله بـخـورد و بـيـاشـامـد و زنـدگـى كـنـد.
امام على عليه السّلام تهيدست نبود، از دسترنج خود توليد فراوانى داشت وقتى فقراء و يـتـيـمـان را دعـوت مـى كرد، بر سر سفره انواع غذاهاى رنگارنگ مى گذاشت ، و همگان را دعوت به تناول غذاها مى كرد، امّا خود بر سر همان سفره ، نان خشك مى خورد.
احنف بن قيس مى گويد:
روزى بـه دربار معاويه رفتم ، وقت نهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و شيرين پيش من آوردند كه تعجّب كردم .
آنگاه طعام ديگرى آوردند كه آنرا نشناختم .
پرسيدم : اين چه طعامى است ؟
معاويهجواب داد: ايـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهيّه شده ، آن را با مغز گوسفند آميخته و با روغن پسته سرخ كرده و شكر نِيشكر در آن ريخته اند.
احنف بن قيس مى گويد: در اينجا بى اختيار گريه ام گرفت و گريستم .
معاويه با شگفتى پرسيد: علّت گريه ات چيست ؟
گفتم: به ياد على بن ابيطالب عليه السّلام افتادم ، روزى در خانه او بودم ، وقت طعام رسيد. فرمود : ميهمان من باش .آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند.