دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 58593
تعداد نوشته ها : 33
تعداد نظرات : 5
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 امام علي(ع) را بايد نمونه راستين يك فرد پايبند به موازين اخلاقي و الگويبرجسته‌ جوانمردي برشمرد و اين نكته چنان كتمان‌ناپذير است كه علاوه بر شيعيان، تمامي فرق اسلامي و همچنين بيشتر عرفا و پيروان طريقت‌هاي عرفاني ايشان را سرسلسله‌ جوانمردان مي‌خوانند.
بسياري از خاورشناسان غربي كه كند و كاو در تاريخ و فرهنگ ديرين مشرق‌زمينرا پيشه‌ خويش كرده‌اند نيز فضايل اخلاقي امام را ستوده و درباره آن بسيارنگاشته‌اند.
برابر تاريخ، از جمله فضايلي كه امام علي(ع) همواره دلبسته آن بوده‌ و مشوق ديگران نيز بوده‌اند تا آن را رعايت كنند، مساله عدالت و تلاش در گستردن آن است. نگارنده بر آن باور است، در جهت درك هر چه بهتر موضوع يادشده از 2 منبع اصلي مي‌توان ياري جست:
الف: كتاب‌هاي معتبر تاريخ اسلام چون تاريخ طبري، تاريخ ابن‌اثير، اخبارالطوال دينوري و....
ب: كتاب نهج‌البلاغه كه بر مجموعه عظيمي از مكتوبات و فرمايشات امام علي(ع) مشتمل است.
آنچه واكاوي و جستجو در منابع يادشده به دست مي‌دهد آن است كه علي(ع) عدل را «رستگاري و كرامت»، «برترين فضايل»، «بهترين خصلت» و «بالاترين موهبت الهي» پنداشته و آن را «مأنوس خلايق» و رعايت آن را موجب «افزايش بركات» دانسته‌اند. درحقيقت، به باور آن حضرت، جوهره و هسته اصلي ايمان، عدالت استو تمام خوبي‌ها از آن سرچشمه مي‏گيرند.
عدالت محكم‌ترين اساس و بنياني است كه در نظام اجتماعي وجود دارد. پروردگار يكتا عدالت را سبب قوام امور زندگاني مردم قرار داده تا از ظلم، نابساماني و گناه درامان بمانند و احكام و قوانين به وسيله عدالت، احيا و اجرا گردند.
سراسر نهج‌البلاغه مشحون است به آن‌كه عدالت يكي از اركان اصلي تشكيل‌دهنده انديشه امام بوده وعدالت در نهج‏البلاغه به صورت يك فلسفه و نظريه اجتماعي، سياسي و اقتصادي مورد توجه قرار گرفته است. اين مفهوم را مي‏توان واجد سه بعد اصلي: الف) وحدت‏گرايي و آزادمنشي، ب) حقوقي و سياسي، ج) اقتصادي و مديريت يا سازماني،پنداشت. البته هر يك از اين ابعاد نيز خود واجد زيرشاخه‌هايي پيوندي هستند.
يكي از مهم‌ترين اسناد تاريخي در مفهوم و سياست‏گذاري عدالت، فرمان امام علي(ع) به مالك اشتر فرماندار مصر است. اين سند به تنهايي تمام جوانب اصل وحدت‏گرايي و آزادمنشي، اصل حقوقي و سياسي و اصل اقتصادي، مديريت و سازماني را به طور شيوا و جالبي خلاصه مي‏كند و درآن مراتب فرمانداري و حكومت در الگوي يك‌گفتار و سياست‏گذاري عدالت به زيبايي و فصاحت كلام بيان شده است.
محوريت اين فرمان در برقراري عدالت و ابعاد چهارگانه آن عبارت از خداسالاري، مردم‏سالاري، شايسته سالاري و ديوان سالاري است. امام علي(ع) دراين يادداشت و سند مهم در واقع نظريات، الگو و تئوري خود را درباره عدالت به صورت يك فرمان سياست‏گذاري به فرماندار مصر پياده كرده است.

سه شنبه 1393/4/10

دربارهاميرالمؤمنين عليه السلام، قريب هزار و چهارصد سال است كه گويندگان و نويسندگان و متفكران و شعرا و مرثيه سرايان و مدّاحان اهل بيت و همه - از مسلمان و غير مسلمان، ازشيعه وغير شيعه- سخن گفته اند و تا ابدالدهرهم خواهند گفت؛ ولي درباره اين بزرگوار، به قدري دايره ي سخن، گسترده است كه از هر طرف وارد شويم، ناگفته هايي را مشاهده مي كنيم.
من فكرمي كردم كه اگر بخواهيم امروز يك جمعبندي از شخصيت اميرالمؤمنين عليالسلام ارائه بكنيم، چه بايد بگوييم. منظورم آن جوهر ملكوتي و غير قابل دستيابي آن انسان الهي نيست كه امثال بنده به آن راهي نداريم؛ منظورم همان بخشي از چهره و هويت و شخصيت اوست كه انسانها مي توانند درباره ي آن ببينند، بينديشند واحياناً سر مشق بگيرند. ديدم كار يك خطبه و يك ساعت و اينها نيست؛ اين شخصيت، ابعاد خيلي عظيمي دارد. «هو البحرمن اي النواحي اتيته »!(1) نمي شود يك جمعبندي به دست مخاطب داد؛ كه بگوييم اميرالمؤمنين،اين است.
بله، مي توانيم از ابعاد مختلف وارد بشويم و به قدرفهم و همت و بصيرت خودمان، چيزي درباره ي اين بزرگوار عرض بكنيم. من فكركردم، ديدم شايد بشود صد صفت- كه همين تعبير صد، در بعضي از روايات هم آمده است - صد خصوصيت در اميرالمؤمنين پيدا كرد؛ چه خصوصيا ت معنوي، مثل علم آن حضرت، مثل تقوا، زهد، حلم و صبرآن حضرت كه خصال نفساني اوست، چه خصوصيات رفتاري او به عنوان يك پدر، يك شوهر، يك شهروند، يك سرباز، يك فرمانده و يك حاكم؛ يا خصوصيات آن حضرت در برخورد با مردم: يك انسان متواضع، عادل، تدبير كننده ي كارهاي مردم و يك قاضي
شايد بشود صد صفت اين جوري براي اميرالمؤمنين شمرد؛ كه اگركسي بتواند اين صد صفت را با بيان جامعي، گويا و رسا بيان كند، اجمالاً توانسته است صورت نسبتاً كاملي ازاميرالمؤمنين، ارائه بدهد. منتها دايره ي اين صفات هم به قدري باز، وسيع و گسترده است كه براي هر كدام، اقلاً بايد يك كتاب نوشت.
فرض بفرماييد ايمان اميرالمؤمنين، مورد نظر باشد، البته آن خصوصيتي كه من مي خواهم درباره ي آن عرض بكنم، ايمان نيست، بعد عرض خواهم كرد؛ ليكن اميرالمؤمنين، يك انسان مؤمن بود، يعني يك فكر، يك ايمان و يك عقيده، در اعماق وجود او راسخ بود. خوب، اين ايمان را با ايمان چه كسي مقايسه كنيم كهعظمت ايمان اميرالمؤمنين معلوم بشود؟ خود او مي فرمايد: «لو كشف الغطاء ماازددت يقيناً»؛(2) اگر پرده ي غيب برافتد و من غيب - يعني ذات مقدس باري تعالي، فرشتگان، بهشت، جهنم و همه ي آنچه را كه اديان از غيب وملكوت اين عالم بيان كرده اند - را با همين چشم ظاهري ببينم، يقين من از آنچه هست، بيشتر نخواهد شد.

سه شنبه 1393/4/10
X