دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 58639
تعداد نوشته ها : 33
تعداد نظرات : 5
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
ستايش خداوندي را سزاست كه در يگانگي بلند مرتبه و در تنهايش به آفريدگان نزديك است سلطنتش پر جلال و اركان آفرينشش بزرگ است بر همه چيز احاطه دارد بي آنكه مكان گيرد و جا به جا شود وبر تمامي آفريدگان به قدرت و برهان خود چيره است .
 
ترنّم لحظه لحظه هاي سال 1433 هجري قمري روي بذر امسال دلها مان رفته رفته به گل مي نشيند تا برساندمان به سالروز گل كردن تمام عصرها و زمان ها آن بزرگ ترين روز كه بذر هستي ازآن زمان كه آدم ابو البشر عليه السلام مأمور آبياري آن گشت در گذشت هزاران هزار سال با دستان آن بزرگ باغبان هستيآن مردان پاك و آن مجاهدان ملكوتي آبياري گشت تا در آن روز بزرگ در قاب نگاه قافله اي از حاجيان نوشيد و از صفاي زمزم فرادست آن بزرگ باغبان هستي نگين انگشتري باغبانان آفرينش به گل نشست گل غدير آن گلي كه رايحه اش چنان جهان گير شد كه هيچ خاري و هيچ گل چيني در طول تاريخ نتوانست آن را پنهان دارد يا منكر شود و يا بچيند اين گل را كه هر چه تلاش گل چينان فراگير تر شد بوي اين گل روح نوازتر و جهان گيرتر شد.
 
بر آن گلي كه هيچ يك از گل چينان و خارمغيلان نتوانست انكارش كند چرا كه منكر خورشيد در ميان روز منكر عقل خويش است هل ضوء الشمس ضحي نيكي تلاش منكران غيدر تنها و تنها بدين منحصر گشت كه چند صباحي روي حقيقت زيباي گل ولايت پرده افكنند پرده اي كه پس از زماني اندك بوي روح نواز اين گل را پنهان نمايان ساخت كه انكارش خود پرده اي بود افكنده بر عقل هاشان و سؤالي واضح بود در مقابل علم و تدبيرشان آنان كه چون نتوانستند عقل و تدبير و علمشان را منكر گردند فرار را بر قرار و سكوت را بر سخن ترجيح دادند آري علي رغم آنكه سعي كردند غباري از نسيان و پرده اي از كتمان بر سيماي غدير بيفكنند دل ها و جان هاي بي شماري هنوز هم توجه به آن دست هاي بلند مي داردكه دست علي را گرفت و فراز آورد تا آن خورشيد را همه ببينند همه بشناسند به يكديگر و به غايبان از صحنه و به خبر گيران از واقعه و به جويندگان صراط معرفي كنند اما اين حقيقت تابناك و اين گل هميشه بهار چيست كه انكارش انكار عقل و علم خويش است مگر غدير چيست ؟ غدير چه مي گويد كه در تلاشند گلش را بچينند و آن را نبينند آيا غدير تنها يك واقعه تاريخ است كه در طول زمان رنگ تكرار و كهنگي و عادت به خود گيرد نه ، هرگز ! اگر اين گونه بود در طول هزار سال از بين رفته و اهميت خويش را از دست داده بود پس چگونه استغدير كه هر روز تازه تر مي شود و دشمنانش را حريص تر مي كند
دسته ها : ترنم غدير
دوشنبه 1392/10/23

پيامبر گرامى (ص ) در سال دهم هجرت براى انجام فريضه و تعليم مراسم حج به مكه عزيمت كرد. اين بار انجام اين فريضه با آخرين سال عمر پيامبر عزيز مصادف شد و از اين جهت آن را (حجة الوداع ) ناميدند. افرادى كه به شوق همسفرى و يا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد و بيست هزار تخمين زده شده اند.

مراسم حج به پايان رسيد و پيامبر اكرم (ص ) راه مدينه را، در حالى كه گروهى انبوه او را بدرقه مى كردند و جزكسانى كه در مكه به او پيوسته بودند همگى در ركاب او بودند، در پيش گرفت . چون كاروان به پهنه بى آبى به نام (غديرخم ) رسيد كه در سه ميلى (جحفه ) قرار دارد، پيك وحى فرود آمد و به پيامبر فرمان توقف داد.پيامبر نيز دستور داد كه همه از حركت باز ايستند و بازماندگان فرا رسند.

كاروانيان از توقف ناگهانى و به ظاهر بى موقع پيامبر در اين منطقه بى آب ، آن هم در نيمروزى گرم كه حرارت آفتاب بسيار سوزنده و زمين تفتيده بود، درشگفت ماندند. مردم با خود مى گفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسيده است ودر اهميت فرمان همين بس كه به پيامبر مأموريت داده است كه در اين موقع نامساعد همه را از حركت باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ كند.

فرمان خدا به رسول گرامى طى آيه زير نازل شد:
(يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس ) (مائده : 67)
(اى پيامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان و اگر نرسانى رسالت خداى را بجانياورده اى ; و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مى كند).
 

دقت در مضمون آيه ما را به نكات زير هدايت مى كند:

اولاً: فرمانى كه پيامبر (ص ) براى ابلاغ آن مأمور شده بود آنچنان خطير و عظيم بود كه هرگاه پيامبر (بر فرض محال )در رساندن آن ترسى به خود راه مى داد و آن را ابلاغ نمى كرد رسالت الهى خود را انجام نداده بود، بلكه با انجام اين مأموريت رسالت وى تكميل مى شد.
به عبارتى ديگر، هرگز مقصود از (ما انزل اليك ) مجموع آيات قرآن و دستورهاى اسلامى نيست . زيرا ناگفته پيداست كه هرگاه پيامبر (ص ) مجموع دستورهاى الهى را ابلاغ نكند رسالت خود را انجام نداده است و يك چنين امربديهى نياز به نزول آيه ندارد. بلكه مقصود از آن ، ابلاغ امر خاصى است كه ابلاغ آن مكمل رسالت شمرده مى شود و تاابلاغ نشود وظيفه خطير رسالت رنگ كمال به خود نمى گيرد. ينابراين ، بايد مورد مأموريت يكى از اصول مهم اسلامى باشد كه با ديگر اصول و فروع اسلامى پيوستگى داشته پس از يگانگى خدا و رسالت پيامبر مهمترين مسئله شمرده شود.
دوشنبه 1392/10/23
X