جنگ خیبر در سال هفتم هجرت روی داد. یهودیانی که در قلعه ی خیبر به سر می
بردند، وضع نامعلومی داشتند و چنان که نوشته شده است بعضی از آنان در جنگ
خندق ابوسفیان را یاری کردند. احتمال حمله ی آنان به مدینه می رفت. رسول
خدا به سروقتشان رفت؛ اما یهودیان ایستادگی کردند. قلعه ی قموص بیست روز درمحاصره ماند. سرانجام پیغمبر(ص) فرمود: «فردا پرچم را به دست کسی می دهم
که خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و رسول او را دوست می دارند و با
پیروزی باز می گردد».
سران مهاجر و انصار خود را نامزد این مأموریت کردند. بعد، رسول خدا(ص) پرسید: «علی کجاست؟»
ــ «درد چشمی سخت دارد».
ــ «او را بخوانید».
علی(ع) در حالی که چشمان خود را بسته بود، پیش پیغمبر(ص) آوردند. رسول خدا آب دهان در چشم او انداخت؛ چشم وی خوب شد.
در این جنگ، مرحب که دلیرترین رزمندگان یهود بود، به دست علی(ع) کشته شد و مسلمانان پیروز گردیدند.
***
در سال هشتم از هجرت، مکه گشوده شد. علی(ع) بت هایی را که در خانه ی کعبه
نهاده بودند، برانداخت و برای افکندن بت ها بر دوش پیغمبر(ص) بالا رفت. با
فتح مکه، قریش خواه و ناخواه تسلیم شدند. پس از نبرد حنین، ثقیف نیز دست ازمقاومت کشید. با مسلمانی پذیرفتن این دو خاندان بزرگ عرب، دیگر قبیله ها
ایستادگی را بی اثر دیدند.
علی(ع) علاوه بر شرکت در غزوه ها، که رسول خدا(ص) خود در آنها حاضر بود،
فرماندهی چنین سریه را به عهده داشت؛ از آن جمله سریه ای است که در سال
هشتم هجری به سوی بنی سعد به فدک روانه شد.
به رسول خدا خبر دادند، بنی سعد می خواهد یهودیان خیبر را یاری دهند.
پیغمبر، علی(ع) را با صد تن به سروقت آنان فرستاد. علی(ع) با مردم خود شب
ها راه می رفت و روز را کمین می کرد. چون به آبی که «هَمج» نام داشت و میانخیبر و فدک بود، رسید، مردی را دید و از او حال بنی سعد را پرسید. گفت:
«اگر مرا امان دهید، شما را به سروقت آنان می برم». چون امانش دادند، وی
آنان را بر سر بنی سعد برد و در این سریه غنیمت قابل ملاحظه ای به دست
مسلمانان افتاد.